می‌سوزم و دودم میان آب زندانی‌ست

می‌سوزم و مرهم شبیه چای و قلیانی‌ست↓

که سهم غصّه از تو و خالی ِ جیبم بود

که زن شبیه سرفه‌ای بعد از دو سیبم» بود

که هر شبم را دود می‌کردم به تنهایی

حل می‌شدم مثل نباتی داخل چایی

که رد شیرینت نمانده در دهانی تلخ

که آشپزخانه پُر است از استکانی تلخ

که ظرف‌ها و سوسک‌ها با عشق درگیرند

که دستکش‌ها هم به یادت رعشه می‌گیرند

این فرش‌های سوخته از درد می‌گویند

پُک‌های بی‌جان از زغالی سرد می‌گویند

می‌سوزمت٬ این کِتری‌ام را داغ خواهد کرد

که بغض‌ها قلیان‌مان را چاق خواهد کرد

در ریّه‌هایم از خیالت گفتگویی هست

باغ دو سیبت سوخته! هر چند بویی هست

از خانه بیرون بردمت٬ این شهر آلوده‌ست

حالا دو سیبت» مثل دین»٬ افیون یک توده‌ست!

در چای‌خانه‌ها ببین٬ ذکر مُدامی تو

تاریخ خواندم٬ دیده‌ام٬ فعل حرامی تو

که قرن‌ها با بوسه‌ات تردید می‌سازی

ترسیده بود از بوسه‌ات میرزای شیرازی»!

یک روز باید بشکند این بغض یا هذیان

ممنوع باشد توی شهرت عرضه‌ی قلیان!

یک روز باید ترک کردت٬ غصه‌ات را برد

در چای‌خانه‌ها فقط چای و نباتی خورد

یک روز باید فکر این خالی ِ جیبم بود

فهمید در جا میوه‌ها٬ جای دو سیبم بود!

چیزی عوض شد در من و این‌ خانه‌ی مرموز

یک روز رفتی آخر و. امّا فقط یک روز!

می‌سوزم و دودم میان خانه زندانی‌ست

می‌سوزم و مرهم شبیه چای لیوانی‌ست!

که عشق سهم ریّه‌های مُرده‌ی من بود

و زن شبیه سرفه‌های بعد بهمن» بود

 

از محسن عاصی


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها